ღ๑رز صورتیღ๑
اشکهایی که هنگام شکست میریزیم، عرق هایی است که هنگام تلاش نریخته ایم!




یه چوب کبریته سرش رو می خوارونه آتیش می گیره .
پسرش:باباجون عینک زدی...!
غضنفر عینکشو در میاره میگه:از دیشب تا حالا اینجا چی کار می کنی؟

شاکی: بله.عین حقیقته.
قاضی:پس اگه عین حقیقته چرا شکایت کردی؟


به غضنفر میگن چرا میری سربازی؟ میگه والا فقط به خاطر مرخصی هاش

غضنفر میمیره، میبرنش بهشت. دو سه روز میگذره، یک روز میان ازش میپرسند که همه چی میزون هست یا نه، میگه: والله همه چیز عالیه، فقط کمی هوا سرده! میبرنش دم مرز جهنم که یخرده گرمای جهنم بخوره بهش، که گرم شه. دوباره بعد از چند روز میان میپرسند: خوب اوضاع چطوره؟
میگه: والله همهچی خوبه، ولی هنوز یه ذره سوز میاد! میگن بابا تو اصلا" لیاقت بهشت رو نداری، میندازنش تو جهنم! بعد از چند روز میان، میپرسند: خوب بالاخره گرم شدی؟ میگه: والله اینجا بهتره، ولی هنوز هم یه ذره سوز میاد! شاکی میشند میندازنش طبقه هفتم جهنم، تو مرکز آتیش. چند روز میگذره ، میان بهش سر بزنن ببینیند اوضاع احوالش چطوره. تا درو باز میکنند، غضنفر داد میزنه: داداش اون درو ببند، یخ کردیم .


روزی غضنفر در مجلسی نشسته بود از مرد خودبینی تعریف میکرد.
رو به آن مرد کرد و گفت:
-دیشب خواب دیدم سوار بر اسب زیبایی شده اید.
مرد خوشحال شد.
غضنفر گفت:و دیدم تمام مردم شهر به شما احترام میگذارند.
مرد خوشحال تر شد.
غضنفر:اما بعد که دقت کردم دیدم به جای کلاه پوست هندوانه بر سر گذاشته اید
مرد مغرور عصبانی شد و گفت:تو غلط کردی منو تو خواب دیدی.
غضنفر:تو غلط کردی به خواب من اومدی!
دوستان:غضنفر برو ببین چه کارت داره.
غضنفر رفت و برگشت و گفت:گاو میگفت چرا با یک مشت الاغ بیرون اومدی.




نظرات شما عزیزان:
.gif)
لینک شدی
پاسخ:OK^3

پاسخ:oh!thank u very much for nazar!

پاسخ:ok

دستت درد نکنه!
بوووس!
باااای!
پاسخ:booossssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssss
Design By : Night Skin |